وبلاگ شخصی علی پیروزمند

اینجا بازتابی‌ از دغدغه‌مندیها، مطالعات و تأملات من، در باب سیاست، جامعه و زندگی است.

توقفگاهی برای من

در شرایط ملتهب فعلی که از تمام جوانب برای ایران احساس خطر میکنم، تنها احساس حاکم بر روح و روانم این است که چیزی باید در این مردم تغییر کند، آگاهی مردم باید افزاریش پیدا کند. مردم ما در حال پذیرفتن تاثیرات فراوان از رسانه هستند. رسانه‌ای که تصور میکنند به آن تسلط دارند و به خوبی مدیریتش میکنند. 

 مدتهاست که فراید تاسیس یک برنامه را در ذهن میپروراندم، با دوستانم مشورت میکردم و در رابطه با محتوای آن بحث میکردم. ابتدا قرار بود پادکست باشد و از آنجایی که در میان آشنایانم مرسوم بود و به واسطه کمک هایی که به آنها داشتم نسبت به امور این محتوی تسلط نچندان کاملی هم داشتم. در طول ماه ها و روز ها این ایده ها در ذهنم رشد میکرد، بذرپاشی میکرد  و میوه میداد. میوه‌ی آن این بود که هر بار سعی میکردم تا تمایزی ایجاد کنم در این به کم قانع نشدن.

اما چندی پیش مسئله تولید محتوی پیوند خورد به فعالیتی که در زمینه اجتماع و سیاست دارم، پیوند خورد به مطالعات و تفکرات و ایده ها ونظریات، پیوند خورد به این ایده که در حال حاضر جامعه‌ی من از عدم وجود رسانه بی طرف رنج میبرد.

ما در برهه‌ای هستیم که صدا و سیما در دیدن سختی های مردم کمکاری میکند و  رسانه‌های غربی نیز درحال مبالغه و سیاه نمایی هستند.

نتیجه منطقی چنین مشکلی این شده که مردم کشورمان دیگر آنچنان که گذشته به هیچ یک از این دو اعتمادی ندارند و اعتقادشان به هر یک تا حدی فرو ریخته. ( البته که باید توجه کرد، هنوز هم اخبار سرشار از سیاه نمایی موج ایجاد میکند. )

و من در این میان احساس مسئولیت کردم که چرا نباشد؟؟ چرا نداشته باشیم؟ چرا من این کار را نکنم؟ 

از جوانب مختلف موضوع را مورد ببرسی قرار دادم، تفکراتم را سبک و سنگین کردم و با مخالفین در میان گذاشتم. متاسفانه که مخالفین هیچ محتوای درون‌مایه‌ای برای ارائه نداشتند و صرفا با برچسب ها و مخالفت ها و کینه پاسخ میدادند. ابن امر باعث شد احساس کنم باید تفکرات نشر داده شود. اگر صحیح باشد که صحیح است و اگر جز این باشد قطعا مخالفی پیدا میشود و به شکل جدی و با استدلال مرا نقد میکند.

اکنون که در این مسیر وارد شده‌ام و بخشی از مقدمات آن را پایه ریزی کردم احساسی که ابتدای ماجر داشتم برای من دست و پا گیر تر  شده و مرا مردد تر میکند. و آن احساس این را میگوید که

تو به اندازه کافی پخته نیستی. نیاز داری قوی تر در این صحنه باشی.

در صحنه ای که کوچکترین چشم انداز نسبت به ان 10 ساله میتواند باشد، نمیتوان به آسانی و با خیالی راحت وارد شد چرا که قطعا و حتما ساه لوحیست. این را نمیتون شجاعت تفسیر کرد که من سرم را پایین بگذارم و بخواهم در اینچنین فضای جدی شروع به فعالیت کنم در حالی که در گفتمان مقابل اشخاص 40-50-60 ساله ای حضور دارند که حتی چند برابر من سن دارند.

بله که سن در شعور و تعقل آنسانها تاثیری تدارد اما من معتقدم در آگاهی تاثیر منطقی و مستقیمی دارد که نه تنها نمیتوان آن را انکار کرد بلکه حتی جای بحث هم ندارد.

فلذا از این حیث احساس میکنم خودم را در وهله اول با انسانهای دون پایه‌ای مقایسه کردم. نه که بخواهم بگویم در مرتبه‌ی خاصی قرار دارم، نه . اما این خود پسندی نیست اگر بخشی از انسانها را سطحی و مضحک بنامیم.


با نقدی که در بالا به خودم مطرح کردم، احتمال میدهم کار این مسئله در همین مرحله تمام شده باشد از آنجایی که خودم به آن واقف هستم، اساتید بزرگوار و بزرگانی که از آنها تقاضای نصیحت را دارم قطعا این موضوع را دیده و نسبت به آن اشراف دارند. فلذا احساس میکنم اگر پیش از همه‌ی این امور خودم  از آن جلوگیری کنم بهتر است چرا که حداقل ترین حاصل آن میتواند ساده لوح خطاب نشدن باشد. نه که من بخواهم کسانی را متهم کنم به اینچنین بی ادبی. اما فکر میکنم به خودشان بگویند خوب اگر خودش این را میدانست چرا برای ما مطرح کرد و خودش پیشگیری نکرد؟

و این میتواند پایانی باشد به فعالیت ها، گفته ها و بحث های سیاسی من. نه که بخواهم از موضع خود عقب نشیی کنم یا بر حق بودن گفته های خود را زیر سوال ببرم. ولی فکر میکنم مضحک است هم یادگیری داشته باشم و هم منتقل کنم اینها را یا با جامعه‌ی مخالفی وارد بحث شوم که اصلا ارزش پرداختن را ندارد و منبع سخنانش چند مسیج حاوی خزعبل از دوستش باشد. اینجا ارزش ساعتها تحقیق و مطالعه‌ای که من داشتم نسبت با آن موضوع، با بحث کردن بر سر یک سری فرضیه مزخرف و ناپخته، زیر سوال میرود. اصلا کارد درخت را نمیبرد که ! صرفا این سوزنش میتواند قلقلکی باشد بر تن پوسته ضخیم.

زین پس نیز احتمالا بپردازیم به یک سری گفتمان های اجتماعی، بیان روزمرگی ها، اشتراک گذاری تفکرات و برخی کنش ها و اگر حوصله دااشته باشم برایتان مقاله ترجمه کنم تا از مطالعه‌ی آنها دور هم لذتی به همگان برسد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">