وبلاگ شخصی علی پیروزمند

اینجا بازتابی‌ از دغدغه‌مندیها، مطالعات و تأملات من، در باب سیاست، جامعه و زندگی است.

پوچ گرایی (یادداشت روزانه)

من فکر میکنم پوچ گرایی ساخته شده توسط آلبر کامو یکی از قدرتمند ترین مفاهیم کاربردی فلسفی ماست که اغلب به این صورت تعریف میشود که در ادامه این پست به شکل مفصل تری به آن پرداخته خواهد شد و از ان خواهید خواند.

کامو در توضیح پوچی، آن را حاصل گونه ای گسستگی و عدم تناسب عمیق میان طریقی که آدمی می خواهد جریان امور در جهان بر آن گونه باشد و طریقی که به واقع جریان امور در جهان بر آن مدار می چرخد، می داند. 

البته که این پوچ گرایی کلاسیک است، اما من فکر میکنم چنین مفهومی آنقدر عمیق است که در بسیاری از زندگی ها کاربرد دارد، من فکر میکنم این سرزاوار اصطلاح خاص خود که من آنرا پوچ گرایی‌ای عمومی می‌دانم. که به عنوان تعارض اساسی بین تجربه انسان و واقعیت اساسی تعریف شده است. اما بیایید با نسخه اصلی شروع کنیم.

- معنای زندگی : به نظر میرسد انسان ها مفهوم نهایی زندگی را ( و به طور مداوم جستجو می‌کنند) که خب متاسفانه بر اساس درک فعلی ما از جهان هیچ یک وجود ندارد. این امر پوچی است. به دلیل تضاد بین نیاز ما به این معنی و این واقعیت که ممکن است وجود نداشته باشد.

چنین چیزی  نسخه کلاسیک است که توسط کی یرکگارد و کامو ایجاد شده است.  اما با ادامه یادگیری در مورد جهان، بسیاری از نمونه های دیگر نیز در حال ظهور است.

- اراده آزاد : آنچنان که پیداست انسان ها عقیده دارند که ما حق انتخاب داریم البته در این میان به نظر می‎‌رسد هیچ مدرکی برای توجیه این باور در علم وجود ندارد. این امر پوچ است.  به دلیل تعارض بین شهود و نیاز عملی ما به این باور شکل گرفته. و این واقعیست که ممکن است وجود نداشته باشد.

بحث اراده آزاد سوق دهنده‌ای است به سوی این سوال که "چرا چیزها اتفاق می‌افتند؟" اگر اراده‌ی آزاد وجود نداشته باشد، حتی گفتن جملاتی مثل: "من می خواهم آدم بهتری شوم" یا "من باید دفعه بعد بهتر عمل کنم" چه معنی میتواند داشته باشد؟

اگر جهان طبق قوانین فیزیک فقط به طور رندوم یا نه تصادفاً دچار دگزگونی می شود ، در واقع بهش کل غیرمستقیم حاوی این پیام است که ما نمی توانیم روی چیزی تأثیر بگذاریم. با توجه به این دیدگاه ، ماندن در رختخواب، و خوردن چیپس و کرانچی راهی منطقیست برای پیشبرد این زندگانی بی‌‌ثمر است، به هر روی یا این اتفاق می افتاد یا نمی‌افتاد. مگر چه تاثیری بر جهان بیرون دارد؟

بنابراین در حقیقت، چرا در قالب من کاری باید صورت گیرد؟ چرا من کاری باید انجام دهم و چرا مجبوریم به بقا؟ این مساله را من در مقاله‌های پیشین با عنوان یکی از مراحل افسردگی به نام مرحله‌ی ( که چی؟) ذکر کرده بودم، که ما در آن پیش از انجام هر کاری این سوال را در از ضمیر خود می‌پرسیم، که چی؟

و خب چنین سوالی کاملا پوچ گرایانه است.

منصب جویی و تمایل به پیشرفت: آنطور که مشاهده میکنم، ما انسانها عقیده داریم که  می توانیم و باید سعی کنیم خود و محیط اطراف خود را بهبود ببخشیم ، اما در یک دنیای مکانیکی (تصادفی یا غیر از این) ، در واقع مهم نیست که شما چه کاری انجام می دهید. در هرحال این تفکر پوچ تلقی میشود زیرا  این تعارض اساسی وجود دارد، تعارضی میان :

# بهبود خود - تمایل به انجام کار خوب در دنیا بعنوان مهمترین دلایلی که انسانها باید داشته باشند.

# و این مسئله که اگر اراده آزاد یک توهم باشد پس ما فقط وجود داریم و مشغول زندگی در جهانی هستیم که در هر حال درحال پیش رفتن بود.

پس لازم است معنی و دلیل انجام هرکاری را دوباره جستجو کنیم! نتایج بسار ارزشمند هستند.

 

همینطور عشق هم اینگونه است.

عشق : به نظر می رسد انسان ها باور دارند که عشق یک قسمت اساسی و زیبا از وجود ماست ، اما در جهانی که تکامل مغز ما را طراحی کرد تا توسط برخی مواد شیمیایی جایزه بگیرد ، به نظر می رسد که کل این یک توهم است. سرنگ ، سرنگ. و ما می توانیم تا حد زیادی احساس را با مواد مخدر تکرار کنیم. این مسئله پوچ است به دلیل تضاد بین عشق که یک ارزش اساسی و هدف همه بشریت است ، و این واقعیت که به نظر می رسد یک هک هوشمندانه توسط تکامل است که به ما امکان زنده ماندن ، همکاری و تولید مثل را می دهد.

حالا همین امر برای هر لذتی، در هر فعالیتی صدق میکند. اگر به اندازه‌ی کافی دقیق نگاه کنید، به احتمال زیاد یک دلیل تکاملی وجود دارد که بدن شما را برای انجام آن کار وادار میکند.

سقوط و تولد دوباره

  • به نظر نمیرسد که معنایی نهایی و غایی برای این جهان وجود داشته باشد.
  • ما اراده‌ی آزادی نداریم پس در واقع هیچ تصمیمی نمیگیریم.
  • فرقی نمیکند که ما سعی کنمی از دیروز بهتر شویم زیرا به هر حال یا میخواستیم، یا نمیخواستیم و این هیچ تفاوتی در حرکت جهان ایجاد نمیکند.
  • غشق، لذت و خود فقط ترفند هایی تکاملی هستند که در مغز ما تعبیه شده اند.

به نظر شما آیا همه‌ی اینها دلگیر کننده است؟ چرا اصلا اینها را می‌نویسم؟

نه باشکوه است. به شکلی باشکوه پوچ است.

این پوچی حالت پیشفرض جهان است. و پذیرفتن این واقعیت در رابطه با آنچه که هست، برای آنکه بخواهیم شامل آن دسته از افراد جدی تر این جهان باشیم، ضروری است.

چنین چیزی هربار برای من یاد آور سخنی از برتراند راسل است که در ان می‌گوید:

زندگی خوب یک زندگی الهام گرفته از عشق و هدایت شده توسط دانش است.

31/05/00

نظرات: (۰) هنوز نظری نیست.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">