-
Tuesday, 5 October 2021، 04:13 PM

من اخیراً بسیار فکر کردهام که زندگی ایدهآل به چه معناست و چگونه میتواند شکل بگیرد. و این یادداشت در باب همین موضوع است.
شاخص های کیفی زندگی ما را میتوان به دو دسته تقسیم کرد، و چنین چیزی را میتوان اینگونه دید که:
به نظر میرسد که دو مجموعه فضیلت در ارزشهای اکتسابی آدمی وجود دارد، فضیلت رزومهای و فضیلت مدیحهسرایی .
فضیلتهای رزومهای مهارتهایی هستند که که شما با آن وارد بازار میشوید، و فضیلت های مدیحهسرایی مواردیست که در مراسم تشییع جنازه شما در مورد آنها صحبت میشود که برای مثال شخصی؛ خواه مهربان، شجاع، صادق یا وفادار بودهاید.
یک خط مشابه تحقیقتات دیوید بروکس در جاده شخصیت؛ این است که مردم به ندرت حسرت عوض کردن آنچه که انجام دادهاند را دارند و اغلب حسرت ها متعلق به انچه هست که آنها انجام ندادهاند.
بر اساس تجربیات مننیز، اینگونه قلمداد میشود که احساس میکنم دام بزرگ برای بیشتر مردم این است که به نحوی با دیگران ارتباط برقرار میکنند ( از طریق دوستی، ازدواج، خانواده و غیره... ) و به شکلی ناخواسته اهداف آن گروه را بر عهده می گیرند.
برای اینکه بهتر آنچه گفتم را درک کنید این مثال را میزنم که شما در دبیرستان با گروهی از آدمها آشنا میشوید که مسائل مالی مولفهی مهمی برای آنهاست. پس شما نیز با تعدادی از آنها به این کار میپردازید، بنابراین با هدف این کار به مدرسه می روید و حتی مشاغل عالی را تجربه می کنید، اما در 30 یا 40 سالگی که دیگر در کنار آنها نیستید و تاثیر پذیری کمتری از آنها دارید و یا اینکه میخواهید چرایی در پیش گرفتن این مسیر را به یاد بیاورید، قطعا این در پس زمینه ذهن شما حضور خواهد داشت که شما همیشه عاشق نقاشی بوده اید و میخواستید نقاش شوید. و اکنون که نقاش نیستید احتمالا تناقضیست با آنچه که در گذشته بدان مایل بودهاید و از اینکه اکنون اویی نیستید که میخواستید کمی ناراحت باشید.
یا نه فقط نقاش، شاید کسی بوده که میخواسته خواننده، رقاص یا استندآپ کمدین باشد. اما او با دختری از خانوادهای مذهبی یا محافظه کار آشنا میشود، خیلی زود مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد مهندسی عمران را با یک کار مهندسی دریافت کرده و چهار فرزند را نیز تحویل جامعه میدهد. و سپس او یک روز او از خواب بیدار شده و متوجه این میشود که همسرش و خانواده همسرش هرگز به هنرمندی از هر نوع احترام نمی گذارند و این به فرزندان او نیز رخنه کرده و به همین دلیل اصلا نمیتواند راجعبه علایق خود حتی سخن بگوید.
این نوع فشار[برای بودن آنچه که دیگران میخواهند] میتواند از طرف والدینتان، از جانب همسر شما، از طرف دوستانتان، و بله حتی از جانب خودتان باشد.[شاید برای یکسانی و همگون شدن با محیط اطراف]
اما من میخواهم از شما این درخواست را داشته باشم که با هر جسارتی که شده آن را امتحان کنید. شاید بلندپروازانه باشد، یا این پاسخ را داشته باشید که چنین گفتههایی از روی شکم سیریست یا اینکه مگر حواسمان نیست که در ایران هستیم؟ که من سخت معتقدم این پاسخ ها میتواند همگی ناشی از عدم قدرت ریسک پذیری ما باشد و نه مشکلات بیرونی.
از شما میخواهم تنها از خود بپرسید؛
وقتی بزرگ میشدید میخواستید چه و چهکاره بشوید؟
آیا آن، همین کاریست که اکنون دارید انجام میدهید یا میخواهید انجام دهید؟
مُحقق شدن؟
بازیگر بودن؟
یا یک وکیل و حقوقدان؟
یا علاقمند به غذا و آشپزی بوده اید؟
آیا در طول راه آن را رها کردید؟ یا اصلا آن را شروع نکردید؟
چه زمانی رسید که خودتان را متقاعد کردید که این یک هدف غیرواقعیست؟ آیا اجازه دادید محیط/دیگران شما را در این مورد قانع کنند؟
من تنها برای این مشکل یک ایده دارم آن هم این است که
"بگذار در مسیر رفتن به سوی آن قرار بگیری."
اگر در این وضعیت هستید و دو دل خواهید بود که بدانید آنچه انجام میدهید درست است یا خیر، به من این اجازه را بدهید تا این شانس را داشته باشم و دوستی باشم که نداشتید، تا این حقیقت را به شما بگویم.
نگذار زندگی برایت اتفاق بیفتد، لطفا خودت آن را رقم بزن.
هیچوقت برای حرکت به سمت زندگی ایده آل شخصی خودمان دیر نیست و به خوبی میدانیم که اگر قوه اراده باشد، میتوان بسیاری از مشکلات [که ذهن ما گمان میکند در سرراهمان قرار خواهند گرفت] را رد کرد.
اما اگر شمایی که از خوانندگان این یادداشت هستید و آن فردی شدهاید که با دختری از خانوادهای محافظه کار آشنا شده [یا خود خانوادهای محافظهکار داشته اید] و خیلی زود مدرک کارشناسی ارشد مهندسی عمران و چهار فرزند را گرفتهاید.
صریح و روشن بگویید که اکنون به چه میاندیشید؟
آیا خود واقعی شما دوست دارد فنی باشد و قفسهها را تعمیر کند و با آچار دل و رودهی وسایل موتوری را به هم بریزد؟
آیا خود واقعی شما مسئول یک انبار است که دوست دارد ورودی ها را چک کرده و حواسش به خروجی ها باشد؟
آیا خود واقعی شما والدین بودن است؟ آیا شما واقعاً یک وکیل پردرآمد هستید که از کارش متنفر است؟
ببینید چه میخواستید باشید و ببینید چه چیزی اکنون هستید و مقایسه کنید چقدر آنها از هم دور هستند؟ اگر تفاوت زیادی در شکاف بین این دو وجود دارد، به نحوه بستن آن فکر کنید. یا حتی به قول پدر و مادرهایمان بازیگری را در کنار وکالت خود ادامه دهید :)
من درک میکنم که هرگز گزینههای زیادی برای دریافت آموزشهای آنلاین وجود نداشته
هرگز روشهای زیادی برای یادگیری در مورد یک موضوع خاص وجود نداشته است
هیچ وقت زمان بهتری برای تبدیل شدن به آن چیزی که میخواستید نبوده است
هرگز پول کافی برای پیشرفتن در مسیرهای جدید و مطلوب وجود نداشته
اما
به جای شخص دیگری زندگی نکنید. و در این راه تسلیم نشوید. اتفاقا اگر سختی های مسیر رسیدن به علاقه بیشتر باشد، طبعا شما از رسیدن به نوک قله احساس لذت بیشتری میکنید! تا کنون هیچکس زمین مسطحی را فتح نکرده و در هیچ گودالی پرچمی برافراشته نشده.
مبارزه کن.
خودت باش.
من بهت ایمان دارم.