-
Friday, 25 September 2020، 08:30 PM

یکی از ایدههای رایج در یبن عموم مردم این است که با تظاهرات و آمدن در خیابان رژیم را تحت فشار قرار داده و اصطلاحا آنرا چنج کنند. راهبرد رسانه های فارسیزبان فعال در بیرون ایران نیز اینگونه است که سعی دارند با خشمگینتر کردن مردم، و هدایت این خشم، ناراحتی و انزجار آنها را به سمت خیابان ها سوق دهند و با ایجاد نا امنی از درون نظام را متلاشی کنند. در این پست فارغ از تمامی جبههها و خوب یا بد ها قصد داریم به برسی این فرضیه بپردازیم که آیا با آمدن در خیابان میتوان حکومت را عوض کرد؟
قطعا که تنها دستاویز این روزهای ما مردم برای اعلام ناخوشنودیمان از شرایط موجود این است که اعتراض کنیم، به هر شکل ممکن، اعتراض برای بدست اوردن ملزومات بقا، اعتراض برای فراهم شدن برخی از حقوق اولیه و دیگر خواستهها که بتواند ایران را موقعیتی کند ایدهآل تر برای زندگی، رفاه، فرزند اوری و بطور کل امیدوار شدن به آینده. اما موضوعی که هربار در کنار بحث اعتراضات به وضع، مطرح میشود این است که این خشم گسترش یابد تا آنجا که بتوان از آن برای تغییر رژیم استفاده کرد.
ابتدا باید بررسی کرد چنین ایدهای چگونه مطرح است؟
یکی از پر رنگ ترین عواملی که باعث شده چنین تفکری در ذهن مردم نقش ببندد انقلاب سال 57 است. مردم فکر میکنند خمینیآمد، هوادارانش تظاهرات کردند، زدند و کوباندند و اشغال کردند، سپس محمدرضا پهلوی حکومت را تحویل داد، خمینی آن را تبدیل کرد و شد جمهوری اسلامی فعلی. اما خیر! این آموزش کتب درسی و رایج بین مردم ما، ساده انگاری از ریشه غلط است.
بنظرم برخی از عوامل موثر در از بین رفتن حکومت شاهنشاهی، میتواند اینها باشد:
- مخالفت تودههای مردم با بیاحترامی شاه به روحانیت سنتی و قدرتمند
- انزوای کامل شاه از دیدگاههای واقعی ایرانیان
- سیاست سرکوب کلی ساواک علیه روشنفکران و دانشجویان
- فساد گسترده مالی که بخش عمدهای از آن در بین خانواده سلطنت رایج بود
- ناتوانی حکومت از اجرای برنامههای بزرگ اجتماعی و کشاورزی
- نبود ذرهای از آزادیهای سیاسی در کشور، بهخصوص برای نسل جوان
- رشد سریع اقتصادی اوایل دهه ۱۹۷۰، هجوم بیسابقه به شهرها و بهدنبال آن رکود اقتصادی و بروز نارضایتی
- کاهش قدرت بازار و بازاریان در کنترل اقتصاد کشور به خصوص باتوجه به ارتباط آنان با علمای شیعه
- بروز مشکل در زندگی کشاورزان بهدلیل سیاستهای نابجای اصلاحات ارضی
- دخالت مستقیم آمریکا و دستورات مستقیم آنها به محمدرضا
- خیانت های فرح پهلوی
- فساد های گستره ارتشیان و اختلاس های سنگین نیروی نظامی
- بیماری محمدرضا پهلوی
- ارتباط و اتکای کامل حکومت شاه به قدرتهای غربی که مورد تایید مردم نبود
- و...
شاید این به ذهن شما برسد که خب بسیاری از عوامل فوق، حال نیز به شدت وجود دارد. اما به نظر بنده اینگونه نیست. ابتدا آنکه اگر مخاطب این بلاگ هستید قطعا سن شما به این موضوع که دوران شاهنشاهی را به یاد داشته باشید اقتضا نمیکند. دوم; آمار موجود این را انکار میکند. سوم: بخش قابل توجهی از دیدگاه شما متاثر از سیاهنمایی شکل گرفته توسط رسانه است. و مورد چهارم اینکه اگر هیچکدام از موارد 1-2-3 را قبول نمیکنید باید در نظر داشت که هرکدام از عوامل فوق در یک حکومت شاهنشاهی چه تاثیراتی دارد و حکومت فعلی چقدر میتواند تاثیرگذار باشد؟ برای مثال باید درنظر بگیرید اختلاف بانوی اول دربار و کشور با شاه چقدر میتوانست تاثیرگذار باشد و اکنون اختلافات آقای خامنهای و همسر خود چقدر حائز اهمیت است؟! یکی از فواید و شاید نواقص در نظام شاهنشاهی، متمرکز بودن قدرت در دستان یک نفر است که حتی تغییر احوالات روحی نیز میتواند بسیاری از شرایط را دگرگون کند. هرچقدر هم کسی میل به بد بینی در شرایط موجود داشته باشد نمیتواند این امر را انکار کند که تقسیم قدرت فعلی کشور بیش از نظام شاهنشاهیست . در ادامه نیز با تکیه بر بدبینانه ترین نگاه به شرایط موجود حتی اگر تمامی عوامل فوق اکنون درحال رخداد باشند، با توجه به تغییر سیستم حکومتی و تقسیم قدرتی که از آن یاد کردیم، بسیاری از عوامل فوق آنقدر ها هم نمیتوانند تاثیر بگذارند و این موضوع امکان پذیر نیست که همان اتفاق و تغییرات پیشین رخ دهد. بگذریم! تا به اینجای کار میتوان دریافت که تنها عامل تغییر حکومت تظاهرات برخی مذهبیون نبوده که کار شاه را یکسره کند. و اصلا نمیتوان این را در ذهن پروراند که چند ماه تظاهرات یک رژیم را تغییر داده باشد.
ایده بعدی که به آن پرداخته میشود و از نظر جامعهی برانداز میتوان به آن تکیه کرد، جامعهی آماری مخالفین حکومت است! هیچ سرشماری وجود ندارد که مخالفین و موافقین حکومت فعلی را مورد سنجش و آمار گیری قرار داده باشد، پس در این بخش لازم است تکیه کنم به آمار براندازان که معتقدند حداقل 70 درصد مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی هستند. بنده برای این موضوع دست خود را فراتر گرفته و 10 درصد اشانتیون نیز قائل میشوم. اکنون ما در سبد براندازان 80 درصد از مردم را داریم و در سبد حاکمیت 20 درصد. در نگاه اول، بله قطعا این عدد غالب است. اما سوالاتی مطرح میشود که میتوانند به کلی این فرضیه را با شکست مواجه کند.
آیا این 80 درصد یکصدا هستند و رهبر واحد دارند؟ قطعا خیر! برخی حامیان رضا دیبا، برخی حامیان ترامپ، برخی تصمیم دارند در انقلاب مسیج علینژاد شرکت کنند، برخی هوادار مریم رجوی هستند و بعضی دیگر به کلی هیچ نظری درباره رهر بعدی خود ندارد. پس در گام اول بسیاری جدا میشوند.
در پرسش دوم اینکه این 80 درصد چه میزان قوا و توان دارند؟ آیا آنقدر توانمند هستند که روز های متمادی در مقابل نیرو های نظامی ایستادگی کنند؟ خود را تامین کنند و مقاومت را ادامه دهند؟
پرسش شماره سه: درصورت جنگ شدید، آیا جامعهی برانداز توان مبارزه را دارد؟ از تجهیزات نظامی برخوردار است؟
بنده پیش از نگارش پست در اینجا، بارها به این سوالات فکر کردم، اما متاسفانه به نتیجهای نرسیدم، فلذا یکی از اهداف اشتراکگذاری موضوعات مطرح شده این است که اگر کسی پاسخ درخوری برای هرکدام دارد، بنویسد تا من نیز از آن استفاده کرده و بیشتر بیاموزم.
در مقابل جبههی حکومت است. هواداران حکومت که به گفتهی جریان اپوزوسیون کمتر از 20 درصد هستند چه شرایطی دارند؟ این گروه از پست های سیاسی و نظامی بهره گیری فراوانی داشته و مهمتر از همه تحت فرمان یک رهبر هستند. و همانطور که عموم میدانند این قشر آمادگی کافی برای جنگ و فدا شدن را نیز دارا هستند.
نتیجه گیری این پست برعدهی خود شما، تنها مطرح کردنش مد نظر من بود
و اگر نظر شخصی بنده را نیز بخواهید، پاسخ من خیر است! با آمدن در خیابان نمیتوان حکومت را عوض کرد.
- همانطور که سال قبل، 40% از معترضان حکومت ونزولا، به همراه رهبرشان 60 روز در خیابان ها بودند.
- همانطور که جلیقه زرد ها با جمعیتی بیش از 300 هزار نفر، از نوامبر 2018 تا کنون مشغول اعتراضاند.
- همانطور که جنگ داخلی لیبی از 2014 تا کنون ادامه دارد.
- همانطور که اعتراضات مردم بلاروس بی نتیجه ماند.
- همانطور که انقلاب های بهاز عربی که از 2010 تا کنون ادامه دارند، بیثمر ماندهاند.
تمامی مثال های فوق بخشی از انقلاب های معاصر هستند، از آنجایی که ذکر تمامی آنها در مقال این پست نمیگنجید از پرداختن به آن امتناع کردم.
عزیزان، با دارا بودن حکومت مرکزی قوی(تنها از جنبهی قوای نظامی) براندازی، آن هم با دست خالی و فقدان و عدم وجود رهبر. یا برای عدهای برخورداری از رهبری اینترنتی، نمیتوان یک رژیم را تغییر داد. حتی با حمایت دولتها نیز، اکنون این رخداد بسیار نایاب شده. دعوت به تظاهرات، دعوت به اغتشاش و شورش، دعوت به آتش کشیدن فقط از مردم قربانی میسازد، قربانی هایی که از هیچ حمایتی برخوردار نیستند. جوانانی که زمان خود را قمار میکنند برای بازی، انجام نقشه های اپوزوسیون در ایران، با چه هدفی؟ تغییر رژیم! همانطور که گفته شد در این پست نیت قضاوت و خوب و بد شمردن نیست. تنها ممکن است کمک کند اگر به خیابان رفتید اعتراضات مدنی داشته باشید، کمتر بازیچه قرار بگیرید و در نهایت اینکه با تصورت ماورایی شدن، خود را قربانی جریان های سیاسی و سیاست زدگی نکرده باشید.